جدول جو
جدول جو

معنی تلم پر - جستجوی لغت در جدول جو

تلم پر
پره ی دسته ی چوبی کندو که با آن ماست را به دوغ تبدیل کنند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلمبار
تصویر تلمبار
هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلیبار، تلنبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغ پر
تصویر تیغ پر
جوجۀ مرغ که تازه از تخم درآمده و پرهایی شبیه خار دارد، سیخ پر، خارپر، پرهایی که در ابتدا به شکل خار در تن جوجه های پرندگان می روید
فرهنگ فارسی عمید
(سَ وَ)
موضعی است بر کوهی به قم. (تاریخ قم ص 67)
لغت نامه دهخدا
در ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی ص 163، 164، 166، 167 و 169، این کلمه آمده و چنین برمی آید که باید ناحیه ای میان سلطانیه و همدان و تبریز باشد
لغت نامه دهخدا
(پُ)
ظرفی که تا نیمه در آن چیزی باشد. نصفه. (ناظم الاطباء). نصفان. (منتهی الارب). آنچه که به نصف رسیده باشد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نیم پری شود
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
بمعنی علم بردار است. (آنندراج). حامل علم:
نی نی به روز عیدی و روز دعاش هست
کیخسرو آبدار و سکندر علم برش.
خاقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ پُ)
آنکه شکمش از غذا انباشته شده. سیر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ / تَ لَ)
بنایی از چوب دارای چند طبقه ولی ارتفاع یک طبقه بیش از نیم ذرع نیست. در فرش هر طبقه برگ توت ریخته کرم ابریشم را روی آنها پرورش میکنند. اصلاً این لفظ اصطلاح اهل گیلان است و اکنون در تهران هم استعمال میشود. (فرهنگ نظام). اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تلیبار شود، هر چیزی که رویهم ریخته و انبار شده باشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ تَ رَ)
یعنی ندانستی ؟ (از ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل). آیا ندیدی ؟ آغاز سورۀ فیل از قرآن کریم است: اء لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل. (قرآن 1/105)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم پر
تصویر نیم پر
ظرفی که تا نیمه دارای چیزی باشد: نصفه، آنچه که بنصف رسیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم بر
تصویر علم بر
درفش بر آن که درفش را حمل کند حامل علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم پر
تصویر شکم پر
آن که شکمش از غذا انباشته شده سیر
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمبار
تصویر تلمبار
((تَ لَ))
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، جایی که در آن کرم ابریشم را پرورش دهند، تلیبار
فرهنگ فارسی معین
انبار، انباشته، توده، تلنبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تلم پاس
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی ماده
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که به وسیله ی کندو از ماست کره گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
صندلی چوبی خزانه ی شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک زدن، زخمی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب پا که نوعی پرنده است
فرهنگ گویش مازندرانی
زیاد، فراوان، انباشته، انبوه، کوهی در جنوب روستای زیارت گرگان به ارتفاع ۳۰۸۶ متر
فرهنگ گویش مازندرانی
حلقه ای چوبی از شاخه های قابل انعطاف که به دور کندو پیچند
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراحل رشد برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه اسفناج که در آش ریزند، گیاه سلف
فرهنگ گویش مازندرانی
سلفگیاهی شبیه اسفناج است، گیاهی دارویی که آن را با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
خار خارپشت، خارجوجه تیغی
فرهنگ گویش مازندرانی
تفکیک و جداسازی دو مزرعه و باغ یا ملک به وسیله ی ایجاد مرز
فرهنگ گویش مازندرانی
عدم رعایت شیوه ی معمول و مناسب در نشای برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
کومه ای که با گیاه آقطی پوشش داده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
گل و میوه ی گیاه آقطی
فرهنگ گویش مازندرانی
چرای کشتزار توسط دام بعد از برداشت محصول
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه کندو
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستای لاشک شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی